در دوّم اردیبهشت سال ۱۳۴۳، یعنی یک سال پس از آغاز نهضت اسلامی به طور گسترده، پذیرای فرزند پسری بود که با آمدنش تغییرو تحولاتی در روستا به وجود آورد.
سید منصور نبوی خانواده ای از تبار سادات، کشاورز، مومن، ومعتقد به مکتب گوهر بار اسلام دیده به جهان گشود. او در دوران کودکی در زیر چتر مهرو محبت پدرش، (( سید بابا)) و مادرش ((قمر)) پرورش یافت. از همان کودکی دارای مهرو محبت و گذشت و ایثار بود وشایستگی خود را در تمام مسائل دینی، اجتماعی و اخلاقی نشان می داد. وی انسانی کوشا و فعال در امور مختلف به خصوص در امر تحصیل بود.
سید منصور دوران ابتدایی را در زادگاهش، دبستان دولتی بالاهولار خواند و بعد ازآن به مدرسه ی راهنمایی ((حرّ)) هولار رفت وبا سربلندی این دوران را سپری کرد. برای ورود به دبیرستان به ساری عزیمت کرد و در رشته ی حسابداری بازرگانی دبیرستان آیه ا…غفاری مشغول تحصیل شد.
دوران تحصیلات متوسطه سید منصور، همزمان شد با اوج فعالیت های انقلابی و گستردگی آن در سراسر میهن ایران اسلامی؛ همین باعث شد تا او نیز همگام با ملت ایران در اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت کند. و در دوران خفقان و استبداد که کسی جرأت بردن نام حضرت امام (ره)، اسلام وانقلاب اسلامی را نداشت، بی پروا از اسلام و انقلاب اسلامی وامام امت و اهداف اش حمایت نموده و در واقع پیام آور فرمان امام در زادگاهش هولار باشد. همین علاقه اش به حضرت امام باعث شد تا زمان ورود ایشان به ایران، سید منصور برای استقبال به تهران برود.
وی با بینش واقع بینانه، اخلاص و صداقتی که در عمل داشت نیروهای زیادی را به سوی خود جذب کرد.
قمر خناری، مادر شهید می گوید: (( منصور پنجمین فرزند و آخرین پسر ما بود. او ازبچگی نماز می خواند؛ حتی زمانی که در مقطع ابتدایی بود از رودخانه ی نزدیک مدرسه وضو می گرفت ودر امامزاده نماز می خواند. من هم او را تشویق می کردم و می گفتم اگر کسی تورا مسخره می کند توجه نکن. نماز خواندن خوب است. قرائت قرآن را هم در همان دوران فرا گرفت. گاهی برای تشویق هدیه ای برایش می خریدم تا او در این مسیر جدی تر و پر انرژی تر حرکت کند. ))
سید منصور منظم، مرتب بود و تکالیف درسی را بدون آنکه به او تذکر دهند، انجام می داد. در کارها به پدرو مادرش کمک می کرد ودر اوقات فراغت با دوستانش به مسابقه فوتبال می رفت.
وی قبل از انقلاب با دوستانش به مسجد می رفت و نماز جماعت می خواند. بعد از انقلاب مراسم دعای کمیل و توسل را در تکیه ی روستا برگزار می کرد. تابستان ها، کار می کرد تا هم بتواند هزینه ی شخصی اش را در آورد وهم به افراد بی بضاعت و پیران کم درآمد روستا کمک نماید.
خواهرش می گوید: ((یک بار که با او به مسجد رفتم، درهنگام بازگشت به منزل به من گفت:(( به ماه نگاه کن. آنجاعکس امام رو می بینی؟ امام خمینی به ایران خواهد آمدو ایران به زودی یک کشور وسرزمین اسلامی خواهد شد. ))
او به بدحجابی و بی حجابی زمان حساس و به انجام واجبات بسیار مقید بود. او فردی مؤمن، متدین، بسیار آرام و صبور، مهربان، متواضع و فروتن بود که به بزرگتر و حتی کوچکتراز خود احترام می گذاشت؛ به گونه ای که برادران بزرگترش اورا الگوی زندگی شان قرار داده بوده بودند.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروه مقاومت بسیج محل و انجمن اسلامی روستا را با جدّیت و کوشش تشکیل داد وبا تأسیس این دو نهاد، نیروی های مذهبی زیادی را جذب کرد و فعالیت های مذهبی و انقلابی را بیش از گذشته گسترش داد. درسال سوم دبیرستان بود که جنگ تحمیلی علیه ایران شروع شد. سید منصور درس را رها کرد و به فرمایش حضرت امام (ره) که فرمود:((جنگ وجهاد واجب کفایی است ))، به جبهه رفت وبا تلاش وکوشش شبانه روزی، مورد توجه و علاقه پرسنل سپاه قرار گرفت. اما حضور او در جبهه مانع از آن نشد تا درس را برای همیشه رها کند، بلکه او به درس خواندن ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. پس از آن در آزمون سراسری شرکت کرد وپذیرفته شد.
سید منصور نبوی در سال ۱۳۶۳ با (( سیده معصومه حمیدی))، خواهر شهید حمیدی که از دوستان و همرزمان اوبود، ازدواج کرد که حاصل ازدواجش دو فرزند به نام ((زینب السادات )) و (( سیده منصور)) می باشد.
وی به ائمه اطهار و اهل بیت (ع) به ویژه حضرت فاطمه (س) علاقه ی وافری داشت و همیشه نوارهای مداحی و مصیبت امام حسین(ع) و حضرت فاطمه (س) را گوش می کرد و می گریست.
سید منصورازطریق دوستانش با حضرت امام ( ره ) آشنا و عاشق وشیفته ی رفتار و منش آن رهبر گرانقدر شد. به دوستانش می گفت که با دوچرخه برای دیدار امام به تهران بروند. او به شهیدان رجایی، باهنر، بهشتی و مطهری علاقه ی بسیار داشت و کتاب های آن ها را در کنار قرآن ونهج البلاغه مطالعه می کرد.
خواهرش، فاطمه نبوی می گوید:(( سید منصور در مورد انقلاب می گفت: انقلاب، همین طوری به دست نیامده است. خیلی ها کشته شدند و خیلی ها سختی های زیادی کشیند. قدراین انقلاب را بدانید. خط امام واضح و روشن است. بهتر است که آن را شمع راه کنیم ومتحد به سوی مقصد گام برداریم. ))
شهید، اجازه ی غیبت کردن به کسی نمی داد. اگراحساس می کرد درآمد کسی از راه حلال نیست، در خانه اش چیزی نمی خورد. و اکثر روزها، روزه می گرفت.
همسر شهید نبوی، خانم حمیدی در خصوص خصایص شهید می گوید: (( تقوا، خودسازی، اخلاق خوب، تمیزی و نظافت، ظاهرآراسته و زیبا، معطر بودن، مهربانی و محبت، گشاده رویی و بشاش بودن، رعایت کردن بزرگتری و کوچکتری از ویزگی های رفتاری سید منصور بود. و دوست داشت که بچه ها را مؤمن، با تقوا، مؤدب تربیت کنم و آنچه را که اسلام می گوید به آن ها بیاموزم تا در آینده افراد مفیدی برای جامعه و اسلام باشند. ))
او در مرخصی هایش به دیدار جانبازان، معلولین و دیدار خانواده های شهدا می رفت و در مراسم تشییع شهدا حضور داشت. همچنین برای کمک به جبهه، در شهرو روستا های اطراف کمک های مردمی جمع آوری می کرد وبه جبهه می فرستاد.
مادرش می گوید:(( منصور هر بار به مرخصی می آمد، به ویژه آخرین مرحله ی اعزام به من گفت: ((مادر، اگر شنیدی که من شهید شدم بگو ((انّا لله و انّا الیه راجعون )). اگر جسدم آوردند و صورتم خاکی یا خونی بود، با دستمالی پاک کن.)) و خودش بار آخر گفت که من ۶ ماه دیگر شهید می شوم و همین هم شد. او پس از ۶ماه به شهادت رسید.))
وی به همسرش در مورد تربیت فرزندان سفارش می کرد. همسرش در این مورد می گوید:(( منصور می گفت :((تربیت دختر با مادراست و زمانی که او بزرگ تر شد، تو باید با او به گونه ای رفتارواو را تربیت کنی که با حجاب و با متانت و سنگین باشد. ))
سیدمنصورنبوی در مدت حضورش در منطقه درعملیات های مختلفی نظیر والفجر۸،۶،۵،۴،بدر، خیبر، قدس۱و۲، کربلای ۸،۵،۴ و غیره شرکت کرد ودر مناطقی چون کردستان، جزیره مجنون، خرمشهر، فاو، نفت شهر، مهران، دهلران، موسیان، گیلانغرب، باختران و بانه حضوری پرثمر داشت. او در عملیات های کربلای ۱، از ناحیه ی سر، پهلو و پای چپ، والفجر۸، شیمیایی بدن و کربلای ۵ بر اثر ترکش به سمت راست مجروح شد.
وی با رشادت و جوانمردی که در عملیات ها از خودنشان می داد، بارها مورد تشویق مسوولین وقت لشگر قرار گرفت.
او با لیاقت، صلاحیت و استعدادی که از خودنشان می داد وبا ابتکاراتی که در عملیات ها به ثبت رساند، مسئولیت واحد طرح و عملیات لشگر را پذیرفت.
مادرش ازقول یکی ازدوستانش می گوید:(( سید منصور، برای عملیاتی آماده می شد. درآن عملیات، موهای خود دوستانش را کوتاه کردوبه آن ها گلاب زد. همانجا شربتی درست کرد وبه نیروهایش گفت: (( بیایید شربت شهادت بنوشید. )) بچه ها می گفتند:(( تو چرا این کارها را می کنی؟ بالاخره گلوله های بعثی روزی تو را می کشند. )) سید منصور در جواب آن ها به شوخی می گفت:(( کی؟ صدام می خواهد بچه هایم را صغیر کند؟ پدر صدام را درمی آورم. ))
سرانجام سردار رشید اسلام، سید منصور نبوی در تاریخ ۲۰/۱/۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۸ براثر اصابت ترکش به سر به لقای حق شتافت و پس از تشییع توسط مردم ساری درامام زاده همزه رضای هولار به خاک سپرده شد.
- شهید محمدابراهیم موسی پسندی
- شهید موسی نظری