سردار علائی، ازفرماندهان عالی رتبه سپاه زمانی که وارد جنوب شدم با فرماندهان ارتش کم کم آشنا شدم.یکی از این عزیزان جناب سرهنگ نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی بودند در آن زمان ارتش و سپاه دو سازمان جدا ولی در
دوره ابتدایی را در ولشکلا به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به ساری رفت و بعد از گرفتن دیپلم، در رشته ریاضی دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد و برای تحصیل و زندگی به آنجا رفت تا این که پس
کلاس دوم راهنمایی که بود؛ در مجلات عکس مبتذل چاپ میکردند. در آرایشگاه، فروشگاه و حتی مغازهها این عکسها را روی در و دیوار نصب میکردند و احمد هرجا این عکسها را میدید پاره میکرد. صاحب مغازه یا فروشگاه میآمد
–ضمن معرفی خود خواهشمند است نسبت به سوالات ما پاسخ فرمائید بسم الله الرحمن الرحیم ،من رقیه سراجیان همسر شهید ابو عمار هستم . <1- چگونه با شهید آشنا شدید؟ چه کسانی در این آشنایی نقش داشتند؟> چون از قبل
در مهر ماه سال ۵۹ یکی دو فروند میگ عراقی که بر فراز پایگاه هوانیروز کرمانشاه به قصد حمله ظاهر شده بودند مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفته و لاشه آن درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرده
مادر شهید : صادق روزی در جلوی مسجد عشقی (مهدیه) قائمشهر به خاطر عکس حضرت امام خمینی (ره) با یکی از بزرگان شهر درگیر شد و آن شخص وقتی فهمید که صادق یکی از فرماندهان نیروهای رزمنده است، از کردار
همانطور که گفتم، شخصیت حسین از همان زمان کودکیاش خوب شکل گرفته بود، رشد و پرورش در یک خانواده روحانی و تعلیم در مکتب قرآن از او حسین بهرامی ساخت که امروز میشناسید. چهارم دبیرستان بود که زندگی حسین تغییر
کلاس چهارم ابتدایی بود که یک روز پرسید: «آیا من شما را اذیت میکنم؟» من از پسرم کاملا راضی بودم. گفتم: نه! دوباره از من خواست که فکر کنم و به او بگویم که از او راضی هستم یا نه.
من به واسطه اینکه فرزند ده روزه داشتم در بهشهر بودم از شب قبل هر کاری کردم نتوانستم تلفن سپاه مریوان را بگیرم بالاخره بعد از نماز صبح ساعت شش صبح موفق شدم تلفنخانه مریوان را بگیرم ایشان در حالی
با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او