–ضمن معرفی خود خواهشمند است نسبت به سوالات ما پاسخ فرمائید
بسم الله الرحمن الرحیم ،من رقیه سراجیان همسر شهید ابو عمار هستم .
<1- چگونه با شهید آشنا شدید؟ چه کسانی در این آشنایی نقش داشتند؟>
چون از قبل من با مادرم مسجد می رفتم ، ایشان مرا توی مسجد دیده بودند واز طریق خانواده اش با هم آشنا شدیم ، ایشان آمدند، بعد از قبول خانواده ها ، با من صبحت کردند ،بیشتر ملاکشان روی ایمان و تقوای هر دو طرف بود.
<2- چه ویژگیهایی در ایشان دیدید که به ازدواج با وی پاسخ مثبت دادید؟>
ایشان فردی بودند خالص ،مخلص ، حافظ قران – بیشتر ملاک زندگی من ایمان و تقوای ایشان بود که ما هم با هم ازدواج کردیم .
<3- هنگام ازدواج، شما و همسرتان چند سال داشتید؟>
ایشان ۱۸ سال داشتند ومن ۱۶ سال.
<4- آیا خاطره ای از زمان ازدواج دارید؟ بیان کنید؟>
ایشان وقتی که آمده بودند آن شب با من صحبت بکنند همیشه فکر و ذکر شان ائمه و پیروزی انقلاب در ایران بود .
<5- چند سال زندگی مشترک داشتید؟>
۱۳ سال .
<6- شهید چه ویژگی های انقلابی و اخلاقی و رفتاری داشت؟>
خیلی مهربان بود ،خیلی سعی می کرد که با آن وقت کمی هم داشت به همه سر بزند و بعد در هر مجلسی اگر یک وقتی خدای نکرده کسی غیبت می خواست بکند از آن مجالس بیرون می رفت و همیشه هم تکرار می کرد که سعی نکنید ، در مجالسی که در آن غیبت هست یا گناه هست شرکت داشته باشی.
<7-آیا در کارهای خانه به شما کمک می کرد؟ در چه کارهایی؟>
بله در بچه داری کمک می کرد وقتی از اداره می آمد با آنکه وقت هم کم داشت و کلاس هایی برای جوانها گذاشته بود،چون فرزندمون کوچک بود کمک می کرد، بچه را نگه می داشت ،مخصوصاً شب ها سعی می کرد که بچه را خودش نگه داشته باشدتا من کمتر اذیت بشوم.
<8- از نظم و انضباط شخصی ایشان هرچه می دانید بفرمایید؟>
خیلی فرد با انضباطی بود .سردار، تمام کارهایش سر ساعت بود. با مقرارت بود. سر ساعت اگر به کسی قول می داد سعی می کرد حتماً ده دقیقه زودتر به محل قرارشان برسد، وسایل شخصی اش راجایی می گذاشت که از همان بردارد.جوری نبود که مثلاً چیزی را جایی بگذارد و نتواند پیدا کند. خیلی در کارش مرتب و دقیق بود.
<9- روابط اش با پدر ومادر خودش و پدر ومادر شما چگونه بود؟>
خیلی دوستانه بود چون ایشان از کوچکی پدر نداشتند و نزد عمویشان بودند با همان مشکلات هم بزرگ شده بودند سعی می کردند احترام خاصی به عمو و زن عمو بگذارند. به مادرشان هم علاقه خاصی داشتندو توجه خاصی می کردند ،سعی داشتند حتماً به ایشان سر بزنند وبه مشکلات زندگیشان رسیدگی بکنند .
<10- روابطش با دیگر افراد فامیل، دوستان و آشنایان و همسایگان، چگونه بود؟>
خیلی دو ستانه با همه برخورد می کرد . اخلاق خیلی خوبی هم داشت. با اینکه توی بهشهر نبود، وقتی وارد بهشهر می شد سعی می کرد، با آن وقت کمی هم که داشت به تمام دوستان و فامیلها، در همان یکی ، دو روزی هم که بود سر بزند، از آنها دیداری داشته باشد و اگر ، یک وقتی مشکلی هم داشتند، سعی می کرد که به مشکلات زندگی شان رسیدگی بکند .
<11- اعضای خانواده و دوستان و … نسبت به شهید چه نظری داشتند؟(اخلاقی و شخصیتی و…)>
بعضی از دوستاش که حالا زنده اند ، مثل برادر جاهد و امثال آنها ،علاقه خیلی خاصی به او داشتند. سعی می کردند با همدیگر تمام مشکلات را بر طرف بکنند .حتی تو مشکلات زندگی هم کهپیش می آمد، با همدیگر سعی می کردند که برطرف اش بکنند .دست همدیگر را توی زندگی می گرفتند. توی مجالس مذهبی هم یار و وفادار همدیگر بودند، توی مسائل مادی به همدیگر کمک کردند، دست همدیگر را تا آنجایی که امکان داشت می گرفتند .
<12- چه آرزوها و خواسته هایی در زندگی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟>
بزرگترین آرزوی شهید این بود به شهادت برسند که همینطور هم به خواسته خود رسیدن ، همیشه امیدوار بودند که فرزندان خوبی وارد جامعه بکند که الحمدالله شکر خدا ،خدا سه فرزند به همون داد که هر سه هم ، بچه های خیلی خوب و پاکی هستند، از جمله همیشه روزهای آخر که می خواستند به شهادت برسند این رو جمله رو تکرار می کردند، می گفتند من و دخترم هیچ وقت همدیگر را نمی بینیم. انگار الهامی به ایشان شده بود. همین هم شد، عاقبت دختر خودشان را ندیدند
<13- آیا می خواست که زودتر صاحب فرزند شود ؟ چرا؟>
می گفت ارتباط ما با داشتن یک فرزند صالح ،خیلی نزدیکتر می شود به خاطر همین هم دوست داشتند یک فرزند داشته باشند. البته همیشه هم می گفتند فرزند اول و دوم من پسر و فرزند سوم من هم دختراست که هیچ وقت نخواهم دیدش .
<14- چه انتظاراتی از فرزند خود داشت و به چه کارهایی تشویق می کرد؟ واز چه کارهایی او را برحذر می داشت؟>
انتظار داشت که بچه ها به موقع نمازشان را بخواند که الحمدالله، شکر خدا، بچه ها هم همینطور هستند و نماز را اول وقت می خوانند. اگر بچه ها کارهای اشتباهی می کردند، هیچ وقت توی جمع چیزی به شان نمی گفتند ، دست شان را می گرفتند می بردند توی یک اتاق دیگه ،می گفتند ، مثلاً شما اینجا کارتان اشتباه بود و با آن که کوچک هم بودند هیچ وقت در جمع چیزی بهشون نمی گفتند.
<15- چه انتظاراتی از شما داشت؟(اخلاقی ، فعالیتهای اجتماعی و علمی و…)>
دوست داشتند همیشه توی صحنه انقلاب باشم که همینطور هم بود در مجالسی که در اصفهان داشتیم من در بخش خواهران فعال بودم و در بخش برادران خود ایشان فعال بودند. تا آنجای که می توانستند سعی می کردند کتاب مطالعه کنند . اگر جایی اشکال و ایرادی هم به وجود می آمد، از خود شهید طلب کمک می کردمتا ایشان من را راهنمایی کنندکردند ..
<16- چه روشهای تربیتی برای فرزندان داشت و در مقابل اشتباهات آنها چه برخوردی می کرد؟>
چون با آن وقت کمی که داشت هیچ وقت زیاد در خانه نبود اخر وقت ، آخر شبها که می آمد توی خانه ، اکثر وقت ها بچه ها خواب بودند، اما او بچه ها را بیدار می کردو دوستانه با آنها بازی می کرد بعد پیش انها شروع می کرد به خواندن نماز و می گفت که باید نصف شب ،عبادت کرد و بیشتر به طرف خدا کشیده شد. اعتقاد داشت وقتی انسان در دل شب به خدا نزدیک شود ، خدا بیشتر به انسا ن توجه می کند. بیشتر توی این مایه ها با بچه ها کار می کردند.
<17- نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات چگونه بود؟ چقدر نسبت به انجام نوافل و مستحبات مقید بود؟ ( نماز جماعت ، نماز اول وقت ، نماز جمعه و ادعیه و …) اگر خاطره ای ویژه دارید؟ بیان کنید.>
واقعاً یک فرد خالص و مخلص بود ،نمازش همیشه اول وقت بود نه تنها نماز او همیشه اول وقت بود بلکه همیشه سعی می کرد با اعضا خانواده نماز را بصورت جماعت و در اول وقت ادا کند. مثلاً توی مریوان و جاهای دیگرکه بودیم نماز را به جماعت انجام می داد ، همیشه تذکر می داد که اگر احیانا ًدیر رسیدبه خانه ، ما باید نمازمان اول وقت باشد ،به بچه ها نماز اول وقت را تذکر می داد و توصیه می کرد که بعد از نماز ایاتی از قران حتی اگر یه ایه هم باشد قرایت بشود.
<18- وضع اقتصادی و مسکن شما هنگام آغاز زندگی چگونه بود؟ آیا تغییری در آن وضعیت ایجاد کرده بود؟>
چوندر مدت سربازی ایشان ، ما با هم ازدواج کردیم ، یک زندگی ساده و خیلی جمع و جوری داشتیم .خانه ای کرایه ای داشتیم. بعد از مدتی چون ارثیه پدری داشتم ، آنرا فروخته و یک خانه کوچک توی اصفهان تهیه کردیم. بعد با بقیه اش یک ماشین هم تهیه کرده بودند که بیشتر در فعالیت های مذهبی از آن استفاده می کردند.با همان امکانات کمی هم که داشت سعی می نمود ، دست دیگران را هم بگیرد
<19- نسبت به تامین نیازهای خانواده چقدر تلاش می کرد؟ چه نظری در این مورد داشت؟>
تا آنجا که می توانست تلاش می کرد سعی می کرد یک زندگی آرام و ساده ای داشته باشیم. هیچ وقت فکر تجملات نبود. یک زندگی خیلی ساده ای داشتیم .
<20- روحیات و دیدگاه شهید نسبت به مسایل زندگی (ساده زیستی ، خوراک ، پوشاک و…) را بیان نمایید؟>
خیلی دوست داشت زندگی ساده ای داشته باشد و ما هم یک زندگی ساده داشتیم. هیچ وقت دنبال تجملات و این چیزها نبود .همیشه به فکر این بود که چه جوری می تواند جوانها را جمع کند و با آنها ارتباط برقرار بکند . اگر یک مقدار پولی هم که پس انداز می کرد، سعی می کرد کتاب بخرد ودر اختیار جوانها بگذارد تا از این طریق بتواند انها را به طرف اسلام و انقلاب بکشاند .
<21- در برابر مشکلات و گرفتاری خودتان و دیگران چه کار می کردند؟>
صبر می کردند ، توکل به خدا می کردند ، اول مراجعه می کردند به قرآن، از قرآن که الهام می گرفتند و بعداً با راهنمایی قران آن مشکلاتی که داشتیم مشکلات را برای ما و دیگران حل می کردند.
<22- از تحصیلات شهید تعریف کنید. چه توصیه ای به شما و فرزندان در این مورد داشت برای تشویق خانواده چه کارهایی می کرد؟>
خود ایشان آن موقع که با من ازدواج کرده بودند، دیپلم داشتند. بعد برای دانشگاه شرکت کرده بودند همیشه هم تلاششان بر این بود که من هم حتماً برای تحصیلات عالیه شرکت داشته باشم. بعد به بچه مان همیشه می گفت که نباید از دیگران عقب بمانید. باید حتماً سعی بکنید خودمان را با جامعه وفق بدهیم برویم به جلو، این بود که همیشه تلاششان براین بود که بتوانیم در جامعه حرکتی داشته باشیم و هیچ وقت عقب نمانیم . کتابهایی که مورد نیاز بود برای مطالعه می آوردند توی خانه و تشویق می کردند که به تحصیلمان ادامه بدهیم .
<23- اوقات فراغت و بیکاری خود را چگونه می گذراند؟ (مطالعه، تفریح و…)>
سعی می کرد اکثر وقتها با غذای مختصر و خلاصه با هم می رفتیم کنار آب یا نهری یا همان جا بعدهای سیاسیش و معنوی را بیان می کردند ، می گفتند از امکاناتی که الان خدا برای ما فراهم کرده ما باید استفاده خوبی از آنها بکنیم نه مثل دیگران که استفاده نا بجایی از این که امکانات می کنند .همان جا هم شروع می کرد به مطالعه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه، بعد انقلاب شد و دانشگاهش را رها کرد.
<24- اگر اهل مطالعه بود بیشتر در چه زمینه ای بود و چقدر از وقتش را صرف آن می کرد؟>
بیشتر وقتش را صرف مطالعات تفسیرهای قرآن ، نهج البلاغه می کردند. هیچ ساعت بیکاری ، برای خودشان نمی گذاشتند ، اکثر اوقات سعی می کردند تفسیر قرآن ی- تفسیر نهج البلاغهو کتابهای مذهبی که بتواند جوانها رو به راه انقلاب بکشاند را مطالعه کنند.
<25- آیا از فعالیتهای قبل از انقلاب ایشان اطلاعی دارید؟ لطفا توضیح دهید؟>
بله ، ابشان یک جلساتی گذاشته بودند برای بچه ها ، اکثر جوانها بودند که همین از دوستان خود ایشان بودند در آن جلسات حاضر بودند . سعی می کردند که به آن جوانها بفهمانند که مثلاً شاه دارد چه خیانتهایی نسبت به انقلاب می کند در این جلسات یک سری جوانها به راه راست هدایت شده و در تظاهرات اصفهان شرکت کردند.
<26- بعد از انقلاب چه فعالیتهایی برای تحقق اهداف انقلاب داشت؟(سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و …)>
ایشان چون قبلاً کارمند اداره برق بودند ، بعد از رفتن به فرانسه ،ایشان کار را ول کرده و وقتی که آمدند به ایران ، سعی کردند در مجالس مذهبی شرکت داشته وفعالیتهای اجتماعی بیشتری داشته باشند. آن اوایل، قبل از سپاه، کمیته ای در اصفهان تشکیل شد که ایشان خالصانه در آن کمیته شروع کردند به فعالیت، بعد از کمیته ،سپاه تشکیل شد که باز هم در سپاه فعالیت زیادی داشتند ، بعداز این همه فعالیت که توی اصفهان کردند چون دیدند که ایشان از عهده یک سری کارها بر می آید او را مجددا فرستادنددر منطقه مازندران .در مازندران ایشان در اتحادیه ها و انجمن ها جوانان را آموزش می دادند . البته برای برادرها ، اما برای خواهرها از من کمک می گرفتند .
<27- چه فعالیتهای مذهبی و عقیدتی برای روشنگری جامعه داشت؟>
<28- دیدگاه شهید نسبت به امام ، ولایت فقیه چه بود؟ در این زمینه چه توصیه ای به شما و سایر اعضای خانواده می نمود؟>
همیشه ایشان می گفتند باید ما پشتیبان ولایت فقیه باشیم .همه جا می نشست و با هر کسی هم که صبحت می کرد به همه سفارش این را می کرد که پشتیبان ولایت فقیه باشند. رهرو راه امام باشند. می گفت که امام مارا بیدار کرده تا بتوانیم بخاطر این انقلاب و اسلام زحمت بکشیم .
<29- دیدگاه شهید در مورد نقش و جایگاه روحانیت متعهد چه بود و چقدر با روحانیت ارتباط داشت؟>
احترام خاصی برای روحانیت قائل بودند ،در همه ضوابط به همه سفارش می کرد که احترام خاصی برای روحانیت قائل بشوند بعد تا آنجا که می توانستند ، با آن همه مشغله کاری که داشتند سعی می کردند با روحانیت اطراف در خانه و یا مساجد همکاری لازم را داشته باشد.
<30- نحوه برخورد با منافقین نظام و گروههای منحرف( منافقین و…) چگونه بود؟>
سعی می کردند با دلیل و برهان با آن منحرفین صحبت بکنند ، اگر می دیدند آنها قبول نمی کنند با دلیل برهان باز با آنها صبحت می کرد اگر قبول نمی کردند ، آنها را کاملاً طرد می کردند و به دیگران هم سفارش می کردند که اینها جزو منحرفین هستند.
<31- آیا تغییر و تحول خاصی در رفتار و شخصیت او مشاهده کردید؟ از چه زمانی بود؟ فکر می کنید چه عاملی در آن موثر بوده است؟>
ایشان از اول زندگی خودش را نزدیک به خدا می کرد و هیچ تغییر آنچنانی در ایشان نبود.چون همیشه با وضو و خالص بودند. به همین علت تغییر خاصی در ایشان نمی دیدیم ، چون خالص بودند .
<32- در مدیریت خانواده نقش اصلی را خود بعهده می گرفت یا به شما واگذار می کرد؟>
با همکاری و همیاری همدیگر و همفکری ، با راهنمایی هایی هم که می کرد ،مدیریت خانواده را به عهده می گرفتند. در موقع عدم حضور سفارش می کردند که در نبود ایشان ما باید چه کارهایی ار انجام بدهیم .
<33- در تصمیم گیری مسائل خانواده با شما مشورت می کرد یا خیر؟>
بله ، با من با بچه ها مشورت می کردند، که اینجا این کار را بکنیم یا نه ، و چه جور مسائل را عنوان بکنیم یا می پرسید که ، نظر شما چیه ، ما با هم صحبت می کردیم ،مورد قبول که می شد انجام اش می دادیم .
<34- رابطه اش با شما چگونه بود؟ تا چه اندازه ای صمیمی بود؟>
خیلی دوستانه و با هم صمیمی بودیم . حتی رازهای بیرون خودش را می آورد توی خانه و مطرح اش می کرد و مامشکل را حل می کردیم.
<35- در انجام امور شخصی خودش ، مستقل عمل می کرد یا به زن و فرزند دستور می داد؟>
نه ، خودشان شخصاً کارهای شخصی خودشان را به عهده داشت و هیچ، از دیگران کمک نمی گرفت.
–الف- دفاع مقدس
<1- نظر شهید در مورد شهادت چه بود؟>
ایشان خیلی عاشق و مشتاق شهادت بودند همیشه می گفتند مگر من از ائمه بالاترم که نروم به شهادت برسم .همیشه خودش را پایین قرار می داد .همیشه فکر این را می کرد که مثلاً ائمه با چه مشکلات و زجری به شهادت رسیدند من هم باید بروم به شهادت برسم تا به ائمه خودم برسم.
<2- نظر شهید در مورد جبهه و جنگ چه بوده است؟ و چه توصیه هایی در این مورد به شما و بستگان و دیگران می کرد؟>
ایشان همیشه یار و یاور جبهه و جنگ بود ، همیشه مرید امام بود ، همیشه دوست داشت به دیگران کمک بکند. بخاطر این هیچ وقت ، پشت جبهه ها آرام نمی گرفت . همیشه در صف اول جبهه ها بود. برای همین هم کمک به حبهه ها را به ما سفارش می کرد. در اکثر وقتها که به جبهه می رفت من هم همراه ایشان بودم .بعداز مدتی برای زندگی به مریوان رفتیم
<3- اولین بار در چه سنی و چگونه به جبهه رفت؟>
اولین بار که جنگ شروع شدو برای اولین بار از سپاه نیرو اعزام کردند که خود ایشان صف اول بودند . در سن ۲۴ سالگی بود که اولین باربه سر پل ذهاب روانه شد و آنجاها بود که من همراه ایشان تو ی بهداری فعالیت می کردم .
<4- عامل تشویق و محرک اصلی اعزام به جبهه او چه بوده است؟>
چون عاشق شهادت و ائمه بودند این عشق ایشان را وادار به این می کرد که به جبهه برود .
<5- در اولین اعزام (قبل از ازدواج و بعد از ازدواج) به جبهه چه حالات روحی خاصی داشته و توصیه های ایشان در هنگام رفتن به جبهه را بیان نمایید.>
ایشان چون از اول خالص و مخلص بودند ، عاشق ائمه بودند روی آن حرف برای دیدار با ائمه به جبهه یک حالت معنوی و چیزی داشته همیشه داشتند ولی خوب برای جبهه بیشتر این حالت در ایشان بیشتر ایجاد می شد.
<6- در مدت دفاع مقدس چه فعالیتهایی در پشت جبهه جهت پشتیبانی از جنگ داشته اگر مواردی از فعالیتهای ایشان را یاد دارید بیان نمایید.>
ایشان تمام مدت چه در جبهه ها ، چه در پشت جبهه ها ،مشغول تعلیم و آموزش نظامی به افراد سپاهی و بسیجی بودند سعی می کردند که به بچه ها آموزشدقیقی بدهند تا در مقابل دشمن از هیچ چیزی هراس نداشته باشند.
<7- آیا زمانیکه در جبهه حضور داشت برای شما نامه می نوشت. چه مسایلی را مطرح می کرد؟ آیا نامه ها وجود دارند؟ در صورت امکان ارائه نمایید.>
احتمال دارد که نامه ای باشد، ولی الان فکر نمی کنم داشته باشم، ولی چون اکثر وقتها با هم درجبهه ها بودیم بیشتر وقتها از خاطرات بچه ها تو جنگها صحبت می کردند ، یا دفاع های که می کردند، یا آن حالتهای معنوی که به ایشان دست می داد، به آنها محبت می کردند از موقعی که بچه به شهادت می رسیدند و ائمه شان را می دیدند ، اینها را تعریف می کردند. من دائما تغییر و تحول روحی خاصی بعد از برگشتن از جبهه در او مشاهده می کردم .
<8- چه تغییر و تحول روحی خاصی بعد از برگشتن از جبهه ( اعم از پایان ماموریت یا مرخصی) در او مشاهده می کردید؟ اگر مورد خاصی به خاطر دارید بیان نمایید؟>
ایشان همیشه با اخلاص برای رسیدن به شهادت آماده بودند. حالت روحی ایشان ، نزدیک بودن به ائمه و خدا بود ، بیشتر به فکر این بود که چرا مثلاً عقب افتاده ، به شهادت نرسیده ، همیشه از این بابت نگرانی داشت که چرا شهید نشده است .
<9- چه خاطراتی از جبهه و همرزمانش برای شما و دوستان تعریف می کرد؟>
وقتی برادر ایشان به شهادت رسیدند ایشان جبهه ها بود، بعد از مشکلاتی، با تلفن های مکرر، ما توانستیم ایشان را پیدا بکنیم. وقتی که آمده بودند ، همیشه گریه و زاری می کردند و می گفتند برادرم از من سبقت گرفت پس من گناهانم خیلی بیشتر از برادرم هست پس ………… بعد از آن هیچ وقت به پشت جبهه بر نگشت و همیشه تو جبهه ها بود
<10- چه فداکاری و خلاقیت و ابتکار جنگی و… از شهید در دوران جنگ بیاد دارید؟>
آموزشهای نظامی و چریکی و ترفندهای که باید به دشمن می زد، زبانزد همه رزمندگان جبهه و آنهای که آموزش می دیدند یا با او بودند از یادگاری های بجا مانده ی اوست .
<11- چه افراد دیگری ممکن است خاطرات یا اطلاعاتی از شهید داشته باشند معرفی نمایید؟>
اکثر پاسدارها یا اکثر مسئولین خاطرات زیادی از شهید د ارند چون با ایشان در جبهه ها بودند اکثر مسئولین رده بالا ، ایشان را می شناختند و با ایشان در جبهه بودند که می توانند از او خاطراتی به همراه داشته باشند ،
<12- آیا در دوران جبهه مجروح هم شد؟ در چه بیمارستانهایی بستری بود بیان کنید؟>
بله در سنندج که با هم بودیم ، ایشان مجروح شده بودن ، از ناحیه کتف، یک بار هم برای اولین باردر سر پل ذهاب از ناحیه پهلو مجروح شده بودند، ولی به هیچ کس عنوان نکرده بودند که من مجروح شدند، یا تیری به او خورده ، چون ترکشهای کوچکی بود می گفت، اینها برای رضای خداست ، کسی نباید بداند .
<13- آخرین مرتبه ای که به جبهه می رفت چه حالات روحی داشت و چگونگی وداع را توضیح دهید و اگر خاطره ای ویژه دارید بیان کنید.>
ما چون با هم در جبهه های مریوان بودیم ، با هم برگشتیم . من برای زایمان فرزند سومم به شهر آورده بودند . آن شب برف و باران شدیدی ، مریوان را فرا گرفته بود. چون آنجا قله های زیادی داشت، به بچه ها تلفن زدند ، بچه ها آمدند ،و در برف گیر کردند و راه برگشت نداشتند . ایشان به من گفتند” که من باید بر گردم ، چون آنجا نیروی بیشتر ی لازم دارد . فقط سفارش من به شما این است که به دخترم بگوید دیدار ما روز قیامت می شود ، نه او من را می بیند نه من او را هیچ وقت نخواهم دید”
–ب- شهادت
<1- چگونه و توسط چه کسی از شهادت همسرتان با خبر شدید؟>
به وسیله خود شهید ، همان صبحی که می خواست به شهادت برسد. چون فرزند دومم خیلی بهانه ایشان را می گرفت ،ما تلفنی صبح ساعت ۵/۷ با هم صحبت کردیم. ایشان گفتند من همین امروز شهید می شوم و همین امروز هم خبر شهادت من به شما میرسد. چون از دهان خود شهید این مسئله شهادت ایشان را شنیده بود م دیگر برای ما یقین بود که ایشان امروز به شهادت می رسد چون حرفهای که می زد اکثر وقتها عین همان حرفها تو زندگی محقق می شد. این بوده که ساعت ۱۲ ظهر یکی از هم خانه ای هاکه با ما زندگی می کردند زنگ زدندو گفتند از مریوان چه خبر ، گفتم خبر خاصی نداریم اما خود شهید امروز گفت ، من شهید می شوم .گفت راست گفته چون به شهادت رسیده است .
<2- شهادت ایشان چه تاثیری برشما و دیگر اعضاء خانواده گذاشت و برای استقبال از شهید چه کارهایی انجام دادید؟>
چون ایشان از قبل ما را برای شهادت خودشان آماده کرده بودند. بعد عنوان می کردند که من حتماً باید به شهادت برسم یا می رسم. این بوده که ما آمادگیلازم را برای شهادت ایشان داشتیم بعد از آن هم ، وظیفه من تربیت سه فرزند ایشان بود که سعی می کردم تا بتوانم فرزندان خوب و صالحی را تحویل این جامعه بدهم
<3- آیا شهید تشییع جنازه شده است؟ چند روز بعد از شهادت تشییع گردید؟ لطفا تاریخ تشییع و محل دفن و نام گلزار را بیان نمایید.>
بله چهار روز بعد از شهادت ایشان ، چون ایشان در مریوان به شهادت رسیدند . در مریوان و سنندج و آن جاها تشییع جنازه شدند. چهار روز بعد از آن ، پیکر مطهرش را به منظور تشییع به استان مازندران آوردند. بعد در استان هم تشییع گردید بعد پیکرش را به بهشهر آوردند. درست شش روز طول کشید تا در بهشهر تشییع جنازه بشوند.دقیقا ۲۲ اسفند ۶۳ بود که ایشان در گلزار بهشهر بخاک سپرده شدند.
<4- آیا جسد مطهر شهید مفقود بوده و بعد تشییع شده است؟ علائم شناسایی شهید چه بوده است؟>
خیر ، ایشان چون تو بمبارانهای هوایی به شهادت رسیدند، جسدشان سالم بوده، فقط از ناحیه پشت سر و دست ترکش خورده و به شهادت رسیده بودند .
<5- چه قسمتهایی از اعضاء بدن شهید کشف و تشییع گردید؟>
<6- چه مدت مفقود بود و توسط چه سازمانی یا نهادی پیدا شده و در چه سالی بود؟>
<7- هر چه در مورد مراسم تشییع و تدفین شهید به یاد دارید تعریف کنید.>
تشییع جنازه خیلی خوب شده بود چون اکثراً بامردم ارتباط خاصی برقرار می کرد چه در جبهه ها ، و چه در پشت جبهه ها ، همه به خاطر خیلی علاقه فراوانی که به ایشان داشتند در مراسم تشییع جنازه اش شرکت کرده و تشییع جنازه خوبی از ایشان بر گزار شده بود.
<8- در صورتیکه همسر شما مفقود می باشد چه اطلاعاتی از ایشان دارید؟ این اطلاعات توسط چه منابعی در اختیار شما قرار گرفته است؟>
<9- چه خاطرات دیگری از آن دوران بیاد دارید بیان نمایید؟
خاطره ای به خصوصی به یادم نمی آید ولی میدانم که چون ایشان همیشه عاشق دیدار با ائمه بودند، وقتی جنازه اش را دیدیم جس کردم انگار خوابیده و یا دارد با یکی صحبت می کند یک همچنین حالتی داشتند به نظر من می آمد .
<10- بچه ها در برابر شهادت پدرشان چه واکنشی داشتند؟ و شهادت ایشان چه تاثیری در خانواده شما داشت؟>
فرزند اولم کلاس سوم و ۹ سالش بود. فرزند دومم چهار سالش بود و فرزند سومم ۶ روزه بود که پدرشان به شهادت رسید . بیشترین تاثیری که داشت چون عمار و محمد پدر را بیشتر دیدند از اینکه پدری مهربان و رئوف را از دست داده بودند بسیار دلگیر و دل شکسته بنظر می رسیدند.چون از قبل عاشق و مشتاق ایشان بودند بعد ها همیشه سعی کردند که نگذارند، سنگر ایشان خالی شود ما پس از شهادت او به همراه برادرهایم در جبهه ها یا پشت جبهه ها فعالیت مستمر داشتیم .
<11- از اینکه همسر شهید هستید چه احساسی دارید؟>
خیلی خوشحالم که همسر شهید بزرگوار ی مثل شهید ابو عمار هستم و امیدوارم که حضرت فاطمه و دیگر ائمه شفاعت خواهی ما را در روز قیامت بکنند
<12- با توجه به گذشت چند سال از شهادت همسرتان ، چقدر حضور معنوی ایشان را در زندگی خود و دیگران احساس می کنید؟>
درزندگی خودم که همیشه ایشان را در کنار خود و و فرزندان خودم می بینم هیچ احساس نمیکنم که ایشان به شهادت رسیدند همیشه او را یار و یاور خودم می دانم. در زندگی دیگران هم تا آنجایی که با خانواده های که ارتباط دارم آنها هم همچنین صحبتهای می کنند .
<13- بنظر شما چگونه می توان فرهنگ جهاد و شهادت را برای همیشه و نسلهای حاضر و آینده زنده نگه داشت؟ و چگونه می توان حرمت خون شهدا را حفظ کرد؟>
با شناختی که ما از ائمه داریم ، چون ما پیرو راه ائمه هستیم، می بینیم که ایشان با آن همه امکانات و با آن همه جاه و جلالی که داشتند به خاطر اسلام و به خاطر دین به شهادت رسیدند ما هم همچون رهرو ائمه هستیم این را برای خودمان باید ملاک قرار بدهیم. ما خانواده شهدا باید جوری حافظ و ضامن خون این شهدا باشیم که دیگران نتوانند از ما سو استفاده بکنم و بتوانیم که هر جای که اگر خدای نکرده از دیگران ضعفی به وجود امد یا از فرزندان خودمان نگذاریم که دیگران سو استفاده بکنند با راهنمای ها ی مان جوانان را به راه راست هدایت بکنیم
<14- چه پیام یا سخنی با مردم و مسئولین دارید؟>
در اصل باید به پدر و مادرها بگویم که شما واقعاً باید حافظ این خون شهدا باشید . شهدا به خاطر اسلام و انقلاب جانهای خودشان را دادند .خودشان به شهادت رسیدند تا ما بمانیم . پدر و مادرها باید بچه ها را مخصوصاً دخترها یا پسرها را بیدار بکنند تا به کارهای انحرافی راه پیدا نکنند. یا دخترها با آرایش آن چنانی وارد جامعه نشوند که خون این جوانها از بین برود. مسئولین هم باید با جلسات و سخنرانی ها تبیین کنند که جامعه باید حافظ خون شهدا باشد . ما مدیون این خونها هستیم ما باید پیرو راه آْنها باشیم.
- خاطره درباره شهید علی اکبر شیرودی
- پول توجیبی (خاطرات شهید احمد کشوری)